به جبران گذشته

ساخت وبلاگ
حقیقتش تو بهتر از هر کس میدانی که وقتی اوضاع در هم میپیچد خودت باید بیایی وسط، منت به سرم نهی و بنده ات را ترمیم کنی... بنده ای که هم شکسته است هم شکسته شده است.. نمیخواهم دوباره از نمک نشناسی ها بگویم که فرشته های تو حتی آنهایی که من یادم نیست را ثبت کرده اند و من را در شرم انجامشان روسیاه دیده اند..نمیخواهم که دست به قلم شده باشم که تو دوباره همان حرفها را بشنوی.. که خود دیده ای و آن ها را باید تو به من نهیب بزنی و اگر جرأت داشتم می گفتم گوشمالی دهی.... که نده توانش نیست خدا...

خدای مریم نمی دانم چرا همه چیز تهش به وحدت و توحید و یکی بودن و تمرکز و اینها برمیگردد ته همه چیز بطور عجیب غریبی به یک نفر ختم می شود.. چه آن یک نفر خدا باشد در کل و چه خودت یا همسرت در جزء...

اینکه باید عرضه ی موحد بودن را داشت چیز عجیبی است.. کمی با برخی هواهای درونی ما در تضاد است.. با خیلی چیزها که نمیخواهم بازش کنم... و تو واقفی خدای وسیع من...

خواسته ای که نگاهمان پایین باشد و اگر بالا رفت فقط به آسمان باشد... و من میخواهم دوباره سرم را بالا بگیرم... پایین که نگرفتم...

 برا همین هم باید چشمم را، ذهنم را، دلم را، فکرم را بروم آب بکشم.. بشویم و التماست کنم یا همان به پایت بیفتم که دوباره چشم به روی بی ادبی هایم ببندی... طبق معمول... خدای من تو خود نگران تری...می دانی که خود اینها به اندازه کافی شاکی پرونده ی من هستند و نامه ی عملی که تا همین جای کارش هم درست شده وحشتناک است در دور کردن من و تو...دوری تاب ناآوری که برای یک زندگی جاودانه منو تو را از هم دور می کند.... 

یک مریمی که تا قبل از این تحول احتمالی، نمیفهمیده چه اتفاقی دارد میفتد ولی خب اتفاقات منتظر نمی مانند که بفهمی شان یا نه...

می گویند محاسن طرفت را ببین و ایرادات خودت را و من حالا که کمی متمرکز شده ام همه ی این ناراستی ها از جانب خودم بوده است. به هر حال کسی هم که پایش لرزیده خود من بوده ام..که من سر به هوا بوده ام.. که غایب اصلی من بوده ام.. که اصلا معلوم نیست چرا من این همه سر به هوا و شیطان و جاهل و غافل و خائن و... شده ام خدا

دوباره یاد حرفهای قدیمی ام می افتم... چیست که من را این هه پر رو و گستاخ می کند.. چیست که اینقدر ریشه دار شده که مرا به راحتی به بند می کشد و قدرتش این همه کی بدست آمده.... چه شده که این شده...

خیلی حرف مسخره ایست که ایرادات کس دیگر مرا چنین کرده باشد.. یعنی من از ابتدا اینقدر سست و به درد نخور بوده ام که با یک توجهی که آن هم حالا شک کرده ام که اصلا نبوده باشد... شاید بوده و من نخواسته ام ببینم و پشت بندش به خودم اجازه داده باشم که...

پس تو کجای زندگی من بوده ای؟ مگر من قبل از  همسر یا هر کس دیگه ای مورد توجه چه کسی بوده ام که حالا بخواهم مورد توجه آن ها باشم...

لعنت به این همه خیانت در حق تو و عشق و علاقه ات به من و به همه بنده های حواس پرت....

شرمم باد که جز تو دیده ام و می بینم و فقط تو را کورم برای دیدن

 

به جبران گذشته...
ما را در سایت به جبران گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razmgah بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 15:22